من سرم توی کار خودم بود...
بعد یه روز یه نفر رو دیدم و عاشقش شدم.
اون این شکلی بود
ما اوقات خوبی با هم داشتیم، یه روز من یه کادو مثل این بهش دادم!
وقتی اون هدیه من رو پذیرفت، من اینجوری شدم!
ما تقریبا همه شب ها، با هم گفت و گو می کردیم.
اینم اونه!
و این وضع من توی اداره بود.
همکارام به من اینجوری نگاه می کردند.
و من اینجوری بهشون جواب می دادم.
اما روز والنتاین، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه!
و من اینجوری بودم.
بعدش اینجوری شدم.
احساس من اینجوری بود!
بعد اینجوری شدم!
بله آخرش به این حال و روز افتادم!
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .